هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، به زیبایی‌های معشوق و تأثیرات عشق بر شاعر می‌پردازد. تصاویری مانند گلستان شدن آیینه از عکس رخ یار، تبدیل اسلام به کفر و بالعکس تحت تأثیر زلف و روی معشوق، و تشبیه غم عشق به عیش، از جلوه‌های بارز آن است. همچنین، مفاهیمی مانند شهادت، حسرت، و جدایی نیز در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و تشبیه‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارند.

شمارهٔ ۴۱۰

آیینه از عکس رخ یارم گلستان می‌شود
اندیشه از یاد لبش لعل بدخشان می‌شود

من بلبل آن غنچة نشکفته‌ام کز خرّمی
هر گه تبسّم می‌کند عالم گلستان می‌شود

هر جا که آن گل پیرهن از ناز بگشاید قبا
حسرت گریبان می‌درد، خمیازه عریان می‌شود

از زلف کفر آونگ او از روی ایمان رنگ او
اسلام کافر می‌شود، کافر مسلمان می‌شود

تیغ نگه چون برکشد نخل شهادت سرکشد
چون جلوه دامن در کشد حشر شهیدان می‌شود

افزود استغنای او از گریة بیجای من
آفت بود بر کشت چون بی‌وقت باران می‌شود

هر روز هجر روی او روز مرا شب می‌کند
هر شب به یاد زلف او خوابم پریشان می‌شود

شبنم سپند آتش رخسار گل گردد زرشک
هرگه عرق بر چهرة شرم تو غلتان می‌شود

من مرد عشرت نیستم، اما ز یمن عشق او
تا می‌رسد غم در دلم با عیش یکسان می‌شود

من از کجا و شیوة رسم تکلّف از کجا
خورشیدم از کوچک دلی در ذرّه پنهان می‌شود

مرهم چه سودای همدمان فیّاض را چون هر نفس
زخم دل از یاد لب لعلش نمکدان می‌شود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.