۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۸

شرابم عشوة یارست و ساغر چشم مخمورش
محبّت نشئة سرشارش و دیوانگی شورش

کدامین باده ساقی در قدح دارد دگر امشب
که با هر قطره می‌جوشد به دعوی خون منصورش

دلم در محفلی پروانة شمع تجلّی شد
که در معمورة ایمن نه موسی بود و نه طورش

دل از پای ملخ عرض تجمّل در نظر دارد
در آن وادی که از وحشت سلیمانی است هر مورش

دلی کز چین زلفی گوشة آسایشی دارد
تواند ناز کردن تا ابد بر چین و فغفورش

ظفر در ناتوانی‌هاست مردان ره دل را
چرا فرهاد می‌نازد بدین بازوی پر زورش

ز روح حافظم فیّاض این فیض است ارزانی
که تربت تا ابد از فیض معنی باد پر نورش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.