۳۲۷ بار خوانده شده

غزل ۱۴۱

مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود
داشت گلبانگی و معشوف گلستانی بود

دیده کز نعمت دیدار نبودش سپری
مگسی بود که مهمان سرخوانی بود

دست امید که یک بار نقابی نکشید
بود دور از سر و نزدیک به دامانی بود

آنکه از تشنگیش بود گذر بر ظلمات
تف نشان جگرش چشمهٔ حیوانی بود

ریشه تفسیدهٔ گیاهی ز لب کوثر رست
که ز ابرش هوس قطرهٔ بارانی بود

خویش را ساخته آماده سد شعله خسی
گرم همصحبتی آتش سوزانی بود

بود وحشی که ز رخسار تو شد قافیه سنج
یا نواساز گلی مرغ خوش الحانی بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۴۰
گوهر بعدی:غزل ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.