هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از زبان یک مرغ بیان میشود که در بستانی زندگی میکرد و دارای گلبانگ و معشوق گلستانی بود. مرغ از نعمت دیدار محروم بود و مانند مگسی بود که مهمان سرخوانی بود. امیدش هرگز به نتیجه نرسید و همیشه نزدیک به دامان بود. تشنگی او را به سوی ظلمات کشاند و چشمهای حیاتبخش در جگرش بود. گیاهی از لب کوثر رویید که هوس قطرهای باران داشت. مرغ خود را برای همصحبتی با آتش سوزان آماده کرده بود و وحشی بود که از رخسار تو قافیهسنج شد یا نواساز گلی با آوازی خوش بود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاری است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل ۱۴۱
مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود
داشت گلبانگی و معشوف گلستانی بود
دیده کز نعمت دیدار نبودش سپری
مگسی بود که مهمان سرخوانی بود
دست امید که یک بار نقابی نکشید
بود دور از سر و نزدیک به دامانی بود
آنکه از تشنگیش بود گذر بر ظلمات
تف نشان جگرش چشمهٔ حیوانی بود
ریشه تفسیدهٔ گیاهی ز لب کوثر رست
که ز ابرش هوس قطرهٔ بارانی بود
خویش را ساخته آماده سد شعله خسی
گرم همصحبتی آتش سوزانی بود
بود وحشی که ز رخسار تو شد قافیه سنج
یا نواساز گلی مرغ خوش الحانی بود
داشت گلبانگی و معشوف گلستانی بود
دیده کز نعمت دیدار نبودش سپری
مگسی بود که مهمان سرخوانی بود
دست امید که یک بار نقابی نکشید
بود دور از سر و نزدیک به دامانی بود
آنکه از تشنگیش بود گذر بر ظلمات
تف نشان جگرش چشمهٔ حیوانی بود
ریشه تفسیدهٔ گیاهی ز لب کوثر رست
که ز ابرش هوس قطرهٔ بارانی بود
خویش را ساخته آماده سد شعله خسی
گرم همصحبتی آتش سوزانی بود
بود وحشی که ز رخسار تو شد قافیه سنج
یا نواساز گلی مرغ خوش الحانی بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۱۴۰
گوهر بعدی:غزل ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.