هوش مصنوعی:
شاعر از پایان یافتن شب هجران و طلوع خورشید وصال سخن میگوید. او شکرگزار است که زنجیرهای جدایی گسسته شده و از حبس فراق رهایی یافته است. با رسیدن زمان دیدار، شاعر با شادی خبر این وصال را اعلام میکند و از تأثیر دعای سحرگاهی در این اتفاق سخن میگوید. شاعر از شوق دیدار معشوق چنان بیخود شده که گویی از خود بیخود گشته است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد تا به درستی درک شود.
غزل ۱۶۶
المنةلله که شب هجر سر آمد
خورشید وصال از افق بخت برآمد
صد شکر که زنجیری زندان جدایی
از حبس فراق تو سلامت به درآمد
شد نوبت دیدار و زدم کوس بشارت
یعنی که دعای سحری کارگر آمد
جان بود ز هجر تو مهیای هزیمت
این بود که ناگاه ز وصلت خبرآمد
بیخود شده بود از شعف وصل تو وحشی
زو درگذر ار او به درت دیرتر آمد
خورشید وصال از افق بخت برآمد
صد شکر که زنجیری زندان جدایی
از حبس فراق تو سلامت به درآمد
شد نوبت دیدار و زدم کوس بشارت
یعنی که دعای سحری کارگر آمد
جان بود ز هجر تو مهیای هزیمت
این بود که ناگاه ز وصلت خبرآمد
بیخود شده بود از شعف وصل تو وحشی
زو درگذر ار او به درت دیرتر آمد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۱۶۵
گوهر بعدی:غزل ۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.