هوش مصنوعی:
این شعر به ستایش و مدح یک پادشاه قدرتمند و عادل میپردازد که ظهور او باعث رفاه و شادی در سرزمین شده است. توصیفات اغراقآمیزی از عظمت و شکوه پادشاه ارائه میشود، مانند مقایسه او با خورشید، شیر و دیگر نمادهای قدرت. همچنین، تأثیر مثبت حکومت او بر ملک و مردم مورد تأکید قرار گرفته است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم پیچیده و استعارههای ادبی است که درک آنها به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و ترکیبات ممکن است برای مخاطبان جوان نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۹۰ - وله
جشن ولادت شه جم تخت کی کلاه
افراخت از جنان بجهان چتر بارگاه
پر شد زجوش و جیش طرب فرش تا بعرش
از جشن مولد شه جم تخت کی کلاه
روئید از بهشت بگیتی یکی درخت
کش برگ از ظفر بود و بار از رفاه
خورشید شد که تا کشدش رخت درکنف
برجیس شد که تا نهدش تخت در پناه
آن نزد رای او زمژه برگشاد چشم
این پیش روی او زجگر برکشید آه
شاهی ظهور یافت که از رفعتش قضا
در اوج آسمان و زمین کرد اشتباه
شیری ز بیشه ازلی برفراخت یال
کز بیم او شود دل شیر فلک تباه
برزد علم گوی که بنزد شکوه وی
درکوه بوقبیس نمایند وزن کاه
کو بوالبشر که از شرف این یگانه پور
در پیش حق بشکرکند پشت خود دو تاه
رخشنده گشت کوکبی از برج سلطنت
کش خیره شد برخ نظر آفتاب و ماه
این روی اگر بدوره یعقوب جلوه داشت
یوسف نیافتی اثر از تیرگی بچاه
ایران دل جهان و ملک اهل دل بلی
اینگونه ملک را سزد این گونه پادشاه
ای خسروی که بس ز تو آباد گشته ملک
چرخ از اسف همی بزمین افکند نگاه
ازجان رهین منت اکلیل تست قدر
وز دل دخیل رفعت او رنگ تست جاه
شاها مرا و تیغ ترا در صفات چند
نکیو تشابهیست همانا زدیرگاه
تیغ تو بس نزار و مرا جسم بس نزار
تیغ تو خصم کاه و مرا نظم خصم کاه
لیک این بود زتیغ تو فرقم که هر زمان
من خون خویش میخورم او خون رزمخواه
تا هیچ گاه کارلسان ناید از بصر
شکر فشان بتهنیت جشن تو شفاه
افراخت از جنان بجهان چتر بارگاه
پر شد زجوش و جیش طرب فرش تا بعرش
از جشن مولد شه جم تخت کی کلاه
روئید از بهشت بگیتی یکی درخت
کش برگ از ظفر بود و بار از رفاه
خورشید شد که تا کشدش رخت درکنف
برجیس شد که تا نهدش تخت در پناه
آن نزد رای او زمژه برگشاد چشم
این پیش روی او زجگر برکشید آه
شاهی ظهور یافت که از رفعتش قضا
در اوج آسمان و زمین کرد اشتباه
شیری ز بیشه ازلی برفراخت یال
کز بیم او شود دل شیر فلک تباه
برزد علم گوی که بنزد شکوه وی
درکوه بوقبیس نمایند وزن کاه
کو بوالبشر که از شرف این یگانه پور
در پیش حق بشکرکند پشت خود دو تاه
رخشنده گشت کوکبی از برج سلطنت
کش خیره شد برخ نظر آفتاب و ماه
این روی اگر بدوره یعقوب جلوه داشت
یوسف نیافتی اثر از تیرگی بچاه
ایران دل جهان و ملک اهل دل بلی
اینگونه ملک را سزد این گونه پادشاه
ای خسروی که بس ز تو آباد گشته ملک
چرخ از اسف همی بزمین افکند نگاه
ازجان رهین منت اکلیل تست قدر
وز دل دخیل رفعت او رنگ تست جاه
شاها مرا و تیغ ترا در صفات چند
نکیو تشابهیست همانا زدیرگاه
تیغ تو بس نزار و مرا جسم بس نزار
تیغ تو خصم کاه و مرا نظم خصم کاه
لیک این بود زتیغ تو فرقم که هر زمان
من خون خویش میخورم او خون رزمخواه
تا هیچ گاه کارلسان ناید از بصر
شکر فشان بتهنیت جشن تو شفاه
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹ - مطلع ثانی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱ - وله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.