هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از پایان ماه رمضان و شروع شوال میگوید و ابراز میکند که در این ماه به جز نوشیدن می ناب به سویی نرفته است. او از ترس امیر، تمام ماه رمضان را به روزهداری گذرانده و اکنون که رمضان به پایان رسیده، به مینوشی روی آورده است. شاعر از هدر رفتن عمر خود در یزد و بدیهای این شهر میگوید و بیان میکند که بدون می، زندگی برایش ممکن نیست. او از نبودن می، نقل، بربط و نی در شهر شکایت دارد و این وضعیت را بسیار سخت میداند. شاعر همچنین از میر (امیر) و رفتارهای ناعادلانهاش انتقاد میکند و میگوید که کشور را نمیتوان با لشکر آباد کرد. در پایان، شاعر به ستایش از فردی میپردازد که با تدبیر و زبانش دل مردم را زنده میکند و او را به عنوان قطب زمین و فلک الاطلس احسان توصیف میکند.
رده سنی:
18+
متن شامل مضامینی مانند مینوشی، انتقاد از حاکمان و مسائل اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نباشد. همچنین، استفاده از زبان و مفاهیم پیچیده شعر کلاسیک ممکن است برای کودکان و نوجوانان قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۷ - در تهنیت عید رمضان
شوال رسید و مه روزه بسفر شد
جای من ازو تا بسفر شد به سقر شد
در یزد ز بی بادگیم عمر هدر شد
زین موطنم اوقات بنفرین پدر شد
تنها نه همینم رمضان بی می سرشد
کز بیم امیرم همه ماهی رمضان بود
آنم که بجز سوی می ناب نرفتم
آنچیز شدم مست از او آب نرفتم (؟)
تا شب نزدم یک دوسه بط خواب نرفتم
هم خواب بجز بابت نایاب نرفتم
بی می عطش ار کشت پی آب نرفتم
می قوت جان و کز کم قوت روان بود
سختا که بیزد آمدم و شاهد و می نیست
زان سخت تر این غم که مرا پای بری نیست
این ملک دروغست خود از دوره کی نیست
شهری که در او میکده نی داخل شی نیست
امروز اگر نقل و می و بربط و نی نیست
این کیفر آن کاینهمه بی حد وکران بود
ای ترک بگو چاره ام اندر پی می چیست
خواهم که مریض افتم و تدبیر جز این نیست
آنگاه ببینیم که دارنده می کیست
بگرفته که بیمارم و نوشم که مداویست
من راستی آنست که بی می نکنم زیست
تا هست چنین باشد و تا بود چنان بود
آوخ که زمیر اجل آن اصل شهامت
نظمی نه که می بتوان خورد سلامت
یا اسم دوا باید یا ترک اقامت
وی هم بشناسد همه قسمش بعلامت
این هوش و فراست نبود غیرکرامت
زیرا که بهره ره که شدم آگه از آن بود
یزدیست که از نان کس اگر وصف بیان کرد
خوردند زبانش که بدان وصف زنان کرد
میر آمد و زد یکتنه سلب هیجان کرد
کشور همی آباد به لشکر نتوان کرد
احیای دل خلق بتدبیر و لسان کرد
وین کارنه در قوه شمشیر و سنان بود
ای قطب زمین ای فلک الاطلس احسان
ای صورت دانائی و ای معنی انسان
هر مشکلی از فکرت نقاد تو آسان
دانی ز جلادت قلل و ودای یکسان
گر چرخ کشد کینه نگردی تو هراسان
آری هنرش پیش نرفت آنکه جبان بود
جای من ازو تا بسفر شد به سقر شد
در یزد ز بی بادگیم عمر هدر شد
زین موطنم اوقات بنفرین پدر شد
تنها نه همینم رمضان بی می سرشد
کز بیم امیرم همه ماهی رمضان بود
آنم که بجز سوی می ناب نرفتم
آنچیز شدم مست از او آب نرفتم (؟)
تا شب نزدم یک دوسه بط خواب نرفتم
هم خواب بجز بابت نایاب نرفتم
بی می عطش ار کشت پی آب نرفتم
می قوت جان و کز کم قوت روان بود
سختا که بیزد آمدم و شاهد و می نیست
زان سخت تر این غم که مرا پای بری نیست
این ملک دروغست خود از دوره کی نیست
شهری که در او میکده نی داخل شی نیست
امروز اگر نقل و می و بربط و نی نیست
این کیفر آن کاینهمه بی حد وکران بود
ای ترک بگو چاره ام اندر پی می چیست
خواهم که مریض افتم و تدبیر جز این نیست
آنگاه ببینیم که دارنده می کیست
بگرفته که بیمارم و نوشم که مداویست
من راستی آنست که بی می نکنم زیست
تا هست چنین باشد و تا بود چنان بود
آوخ که زمیر اجل آن اصل شهامت
نظمی نه که می بتوان خورد سلامت
یا اسم دوا باید یا ترک اقامت
وی هم بشناسد همه قسمش بعلامت
این هوش و فراست نبود غیرکرامت
زیرا که بهره ره که شدم آگه از آن بود
یزدیست که از نان کس اگر وصف بیان کرد
خوردند زبانش که بدان وصف زنان کرد
میر آمد و زد یکتنه سلب هیجان کرد
کشور همی آباد به لشکر نتوان کرد
احیای دل خلق بتدبیر و لسان کرد
وین کارنه در قوه شمشیر و سنان بود
ای قطب زمین ای فلک الاطلس احسان
ای صورت دانائی و ای معنی انسان
هر مشکلی از فکرت نقاد تو آسان
دانی ز جلادت قلل و ودای یکسان
گر چرخ کشد کینه نگردی تو هراسان
آری هنرش پیش نرفت آنکه جبان بود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: مسمط
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶ - در تهنیت مولود مسعود مرکز دایره اصطفا خاتم الانبیاء محمدمصطفی صلی الله علیه وآله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸ - در تهنیت عید رمضان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.