۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲

تسکین خاطر آورد آن روی مهوشم
یاللعجب که جوش برد از دل آتشم

گر ابروی کمان تو سازد هزار صید
گو یدکه کم نگشته خدنگی زترکشم

قدت بناز دل برد و رخ بعشوه جان
بیچاره من که غارتی این کشاکشم

هردم بدیده صورت زلفت کنم خیال
نقشی بر آب میزنم از بس مشوشم

خال و خط و لب و ذقن و زلف و عارضت
هر یک دو چاره کرده بسودای این ششم

من صرع دار عشقم و نشگفت ای پری
گر پیش ابروان هلالیت در غشم

جیحون شراب چیست که با چشم آن نگار
من می نخورده مستم و بی باده سرخوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.