شمارهٔ ۱۴

شیخ محرم شو وز آن مغبچه پیمان بزن
سخن ازحور مگو ساغر مردانه بزن

ای بت سیم بدن چشم مپوش از دل من
گنجی ازسیمی و خرگاه بویرانه بزن

گرپر یشانی جمعیت ما میطلبی
جان من درشکن زلف دوتا شانه بزن

چون ز صورت سوی معنی بتوان بردن پی
زاهد ازصومعه چندی در بتخانه بزن

گرترا در حرم سینه سزد مهر نگار
دست برسینه هر محرم و بیگانه بزن

خواهی ارحضرت جیحون سخنت جان بخشد
مثل از بوسه لعل لب جانانه بزن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.