۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

رخ ندانم که بود نازک و سیمن تر ازین
دل ندیدم که سبک باشد و سنگین تر ازین

چهره زرد و جهانم سیه و اشکم سرخ
نشود کارکس ازعشق تورنگین تر ازین

چند گویی که حدیث از لب من باز مگو
مانداریم دگر صحبت شیرین تر ازین

گربلند است قدت بوسه زنم برنافت
بلکه شادم زجمال تو به پائین ترازین

نکشد دست زچین سر زلف جیحون
گر جبین را کنی ازخشم تو پرچین ترازین

باری اندیشه کن ازسطوت شهزاده رفیع
گر مرا بنگرد از جور تو غمگین ترازین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.