۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

ای ورق عشق تو دفتر آیین من
موی تو و روی تو کفر من و دین من

تا بودم در نظرت قامت تو جلوه گر
نیست بسرو سهی الفت و تمکین من

خانه بر انداختن شیوه هر روز تو
جان بتو پرداختن پیشه دیرین من

شام سیاه فراق به شود ازصبح عید
گر تو درائی چوشمع برسر بالین من

حسن تو زینسان که ساخت مشتعلم زاشتیاق
بحر نخواهد نمود چاره تسکین من

پیکر فرهاد را زنده توان ساختن
گر بمزارش برند قصه شیرین من

حالت جیحون ربود دهوش ملکزاده برد
وصف خطت چون نگاشت خامه مشکین من

شاه نکورخ رفیع آنکه زالطاف وی
پادشها نندمات بنزد فرزین من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.