۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷

ای که شب را به غمت اخترش از دیده چکید
صبح در ماتم تو برتن خود جامه درید

تنگتر شد زقفس بر دل ما دهر فراخ
مرغ روحت چو سوی گلشن فردوس پرید

شد بچشم پدر از فرفت تو روزسیاه
گشت دور از پسر ار دیده یعقوب سپید

اف بر این چرخ مشعبد که خلاف معروف
آخر ازکین بگل اندوه جمال خورشید

نه شگفت از اثر کالبد نورس تو
که همی غنچه بروید زگلت جای خوید

گفت اندر پی تاریخ وفاتت جیحون
مهی از بزم صدارت سوی فردوس چمید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.