هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از دل خود که همچنان در بند آرزوها و تمنیات است، گلایه می‌کند. او از این که دلش با وجود همه رنج‌ها و آزردگی‌ها، هنوز خرسند و امیدوار است، اظهار تعجب می‌کند. شاعر از دل می‌خواهد که از این بندها رها شود و به خود بیاید، اما دل همچنان در انتظار لبخند و محبت معشوق است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر دیده می‌شود.

غزل ۲۳۱

ای دل بی جرم زندانی، تو در بندی هنوز
آرزو کردت به این حال آرزومندی هنوز

کوه اگر بودی ز جا رفتی بنازم حوصله
اینهمه آزردگی داری و خرسندی هنوز

وقت نامد کز جنون این بند از هم بگسلی
اله اله ، بسته آن سست پیوندی هنوز

با همه خدمت چه بودی گر پذیرفتی ترا
شرم بادت زین غلامی، بی خداوندی هنوز

خنده‌ات بر خود نیامد پاره‌ای بر خود بخند
از لب او چشم در راه شکرخندی هنوز

تا به کی این تیشه خواهی زد به پای خود بس است
این کهن نخل تمنا را نیفکندی هنوز

ساده دل وحشی که می‌داند ترا احوال چیست
وین گمان دارد که گویا قابل پندی هنوز
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۳۰
گوهر بعدی:غزل ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.