هوش مصنوعی: این شعر از حاتم اصفهانی، وضعیت ناگوار زمانه را توصیف می‌کند که در آن سخاوت و بخشش از میان رفته، دل‌ها شادمان نیستند و حتی طبیعت نیز دیگر خاصیت درمانی گذشته را ندارد. شاعر با اشاره به نابودی ارزش‌های اخلاقی و انسانی، از فقدان تمایز بین خوب و بد و از بین رفتن نام و نشان بزرگان سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم انتزاعی و انتقادی درباره وضعیت جامعه و ارزش‌های اخلاقی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۵۷

جود و سخا به مردم عالم نمانده است
نام و نشان ز منزل حاتم نمانده است

یکسان کند به باغ تماشای خار و گل
امروز امتیاز به شبنم نمانده است

از دل می صبوح کدورت نمی برد
خاصیتی که بود به مرهم نمانده است

گلها چو غنچه سر به گریبان کشیده اند
در هیچ سینه یی دل خرم نمانده است

ساغر ز پیش خم به لب خشک می رود
در شیشه ها باده کشان نم نمانده است

باقیست گرد راه به مژگان حاجیان
آبی مگر به چشمه زمزم نمانده است

در خانه های اهل کرم سیدا مرو
آنجا به غیر صورت آدم نمانده است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.