۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۹

آن شوخ اگر نمایدش از دور پشت دست
در پیش او نهد به زمین حور پشت دست

خوردم هزار نیش و نشد نوش حاصلم
تا کی نهم به خانه زنبور پشت دست

بر سایلان کریم حقارت نمی کند
دهقان نمی زند به صف مور پشت دست

سیلی خورد طبیب ز بر و از نبض من
داغم زند به مرهم کافور پشت دست

حق گوی را کسی نتواند خموش کرد
کاری نکرد بر لب منصور پشت دست

داری مسیح تا ید بیضا در آستین
پنهان مساز از من رنجور پشت دست

ای سیدا ز جود صدایی نشد بلند
چندان زدم به چینی فغفور پشت دست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.