هوش مصنوعی: این شعر از نعمت بی‌بهرگی و محرومیت از مواهب زندگی می‌گوید. شاعر از بی‌عدالتی و بی‌توجهی مردم به درد و رنج دیگران شکایت دارد و به قناعت در فقر اشاره می‌کند. همچنین، او از عشق و زیبایی نیز سخن می‌گوید و از بی‌وفایی و بی‌توجهی به عشق خود می‌نالد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین انتقادی از جامعه و بی‌عدالتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عاشقانه و تمثیل‌های عمیق ممکن است نیاز به بلوغ فکری بیشتری داشته باشد.

شمارهٔ ۲۰۹

رنگینی رخ تو به رعنا نداده اند
داغ مرا به لاله صحرا نداده اند

شبنم ز باغ کام دل خود گرفت و رفت
ما را چه شد که راه تماشا نداده اند

خون خورده تیغ تا شده پهلونشین تو
در یتیم مفت به دریا نداده اند

چشمت به یک کرشمه جهان را خراب کرد
این شیوه را به نرگس شهلا نداده اند

آن یوسفی که قافله هایند بنده اش
او را عزیز من به زلیخا نداده اند

مردم چه شد که از نظر پاک غافلند
این سرمه را به دیده خود جا نداده اند

عمریست کرده است قناعت به بی بری
با سرو مفت قامت رعنا نداده اند

بر توتیای من نظری کس نمی کند
در روزگار دیده بینا نداده اند

چون غنچه بسته ایم زبان خود از سئوال
آزاده ایم و خواهش دنیا نداده اند

آگاه نیست از دل پر خون من کسی
پیمانه مرا دهن وا نداده اند

این منعمان که سفره خود پهن کرده اند
امروز توشه یی بر فردا نداده اند

هر کس به خوان اهل کرم رفت دست خشک
بر آستان خانه خود جا نداده اند

گردند خلق در پی روزی چو آسیا
ای سیدا ز سنگ مرا پا نداده اند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.