هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و سوز عاشقی سخن می‌گوید و خود را مانند شمعی می‌داند که در راه عشق می‌سوزد. او از انتظار و درد فراق می‌نالد و بیان می‌کند که تنها درمانش سوختن است، همانند شمع که تا صبح می‌سوزد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، لحن غمگین و اشاره به مفاهیمی مانند سوختن و انتظار ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۵۱

می زند عشق تو هر شب شعله در جانم چو شمع
روزگاری شد به کار خویش حیرانم چو شمع

گفته بودی خانه ات را می کنم روشن شبی
شد سفید از انتظارات چشم گریانم چو شمع

شعله درد تو هر شب بر سرم روز آورد
نیست غیر از سوختن تا صبح درمانم چو شمع

داغ سودای تو خواهد سوخت بنیاد مرا
گیرد این آتش در آخر از گریبانم چو شمع

بر مزار خضر هر شب می کنم روشن چراغ
تا شود آن دلبر نوخط به فرمانم چو شمع

شعله آتش نیم از پشت خس روزی کنم
دایم از پهلو بود رزق فراوانم چو شمع

در بساطم سیدا جز مشت خاکستر نماند
شعله سودایش آخر سوخت سامانم چو شمع
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.