۳۲۱ بار خوانده شده

غزل ۲۸۸

ز کوی آن پری دیوانه رفتم
نکو کردم خردمندانه رفتم

بیا بشنو ز من افسانه ی عشق
که دیگر بر سر افسانه رفتم

ز من باور کند زاهد زهی عقل
که کردم توبه وز میخانه رفتم

سفر کردم ز کوی آشنایی
ز صبر و دین و دل بیگانه رفتم

چه می بود اینکه ساقی داد وحشی
که من از خود به یک پیمانه رفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۸۷
گوهر بعدی:غزل ۲۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.