۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۱

بر خاک ریخت جام شرابی که داشتم
پرواز کرد مرغ کبابی که داشتم

شوخی نیافتم که کنم صرف عمر خویش
در شیشه بو گرفت گلابی که داشتم

شستم زیار نو خط خود دست آرزو
انداختم در آب کتابی که داشتم

اشکم چو سنگ در گلوی شیشه شد گره
از جوش ماند چشمه آبی که داشتم

چون نبض مستقیم ز پرواز مانده ام
گردید معتدل تب و تابی که داشتم

انداختم ز سینه برون داغ عشق را
کردم وداع خانه خرابی که داشتم

ای سیدا فراغت خاطر نمود روی
آمد به جای بالش خوابی که داشتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.