هوش مصنوعی:
این شعر از درد و رنج شاعر سخن میگوید که در تنهایی و بیکسی میسوزد. او از نبود دلسوزی و همدردی گلایه دارد و احساس میکند که مانند چراغی بیپروانه در حال سوختن است. شاعر از عشق نافرجام، زخمهای روحی و نبود مرهمی برای دردهایش مینویسد. او همچنین به ناامیدی و تاریکی بخت خود اشاره میکند و از این که هیچ کس در سایه دیوار باغش آرام نمیگیرد، اظهار تأسف میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و غمگینانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربههای زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و رنجهای عاطفی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۴۷۳
غریبم نیست همچون لاله دلسوزی به داغ من
ز شب تا روز بی پروانه می سوزد چراغ من
گل نشکفته ام عمریست سر در پیرهن دارم
تماشای چمن رفتست بیرون از دماغ من
به تکلیفم اگر آید برون از راه برگردد
نفس کوتاه گردد صبحدم را از سراغ من
هوس کردم ز لعلت نوشدارو نیشها خوردم
مشبک گشته همچون خانه زنبور داغ من
غلط کردم علاج خویش جستم از تو ای لاله
تو هم چون گل نهادی داغ بر بالای داغ من
گلستان مرا آباد دارد سست بنیادی
نه آساید کسی در سایه دیوار باغ من
به ناخن دست بیعت داده زخم سینه ام چون گل
نمی یابم طبیبی تا نهد مرهم به داغ من
عصا بر کف مهیا کرده است از شمع پروانه
ز شب تا روز سرگردان بود بهر سراغ من
به بوی روغن آب است شبها خانه ام روشن
دل پروانه می سوزد به احوال چراغ من
چراغان می کنم هر شام و بخت تیره می آید
تماشا می توان کردن به شبها گشت زاغ من
شود از آب یک سرچشمه چندین کشتها حاصل
رساند لاله و گل نسبت خود را به داغ من
ز دوران آنقدر ای سیدا آزردگی دارم
نمک را می شمارد مرهم کافور داغ من
ز شب تا روز بی پروانه می سوزد چراغ من
گل نشکفته ام عمریست سر در پیرهن دارم
تماشای چمن رفتست بیرون از دماغ من
به تکلیفم اگر آید برون از راه برگردد
نفس کوتاه گردد صبحدم را از سراغ من
هوس کردم ز لعلت نوشدارو نیشها خوردم
مشبک گشته همچون خانه زنبور داغ من
غلط کردم علاج خویش جستم از تو ای لاله
تو هم چون گل نهادی داغ بر بالای داغ من
گلستان مرا آباد دارد سست بنیادی
نه آساید کسی در سایه دیوار باغ من
به ناخن دست بیعت داده زخم سینه ام چون گل
نمی یابم طبیبی تا نهد مرهم به داغ من
عصا بر کف مهیا کرده است از شمع پروانه
ز شب تا روز سرگردان بود بهر سراغ من
به بوی روغن آب است شبها خانه ام روشن
دل پروانه می سوزد به احوال چراغ من
چراغان می کنم هر شام و بخت تیره می آید
تماشا می توان کردن به شبها گشت زاغ من
شود از آب یک سرچشمه چندین کشتها حاصل
رساند لاله و گل نسبت خود را به داغ من
ز دوران آنقدر ای سیدا آزردگی دارم
نمک را می شمارد مرهم کافور داغ من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.