هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد دوری از معشوق و رنجهای عاشقانه میگوید. او از تلاشهایش برای درمان درد مهجوری و اشکهایی که ریخته سخن میگوید و احساسات سوزان خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه احساسی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم شعری ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل ۳۰۸
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
مگو وقتی دل سد پارهای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم
ز سر بگذشت آب دیدهاش از سر گذشت من
به هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردم
ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم
باو اظهار سوز سینهٔ سوزان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
مگو وقتی دل سد پارهای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم
ز سر بگذشت آب دیدهاش از سر گذشت من
به هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردم
ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم
باو اظهار سوز سینهٔ سوزان خود کردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
۶۵۹۶
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۳۰۷
گوهر بعدی:غزل ۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.