هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او خود را مانند شمعی توصیف می‌کند که از آتش دل می‌سوزد و با وجود درد و رنج، به عشق خود ادامه می‌دهد. شاعر از بی‌باکی و تندی معشوق شکایت می‌کند و آرزو می‌کند که معشوق بداند او چقدر عاشقانه با او رفتار می‌کند. در نهایت، شاعر از یار خود می‌خواهد که حاضر شود تا او بتواند کار خود را به انجام برساند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عشق و رنج است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل ۳۱۱

من که چون شمع از تف دل جانگدازی می‌کنم
گر سرم برداری از تن سرفرازی می‌کنم

با چنین تندی و بی باکی که آن عاشق کشست
آه اگر داند که با او عشقبازی می‌کنم

می‌کشد آنم که خنجر می‌زند وانگه به ناز
باز می پرسد که چون عاشق نوازی می‌کنم

ای عزیزان بار خواهم بست یار من کجاست
حاضرش سازید تا من کار سازی می‌کنم

همچو وحشی نیم بسمل در میان خاک و خون
می‌تپم و آن شوخ پندارد که بازی می‌کنم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۱۰
گوهر بعدی:غزل ۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.