۱۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲

ز ممکنات توان دید طلعت او را
که یک یک آینه‌اند آن جمال نیکو را

گرش مشاهده خواهی ز خویش چشم‌بپوش
که او ز دیدهٔ خود بین نهان کند رورا

ز خویش گم شو و آنگه خدای را میجوی
که واجبست ز خود گم شدن خداجو را

تهی نکرده ز هر بومشام کی شنوی
شمیم دلکش آن طرهٔ سمن بو را

رواست کار خدایی ز دوستدار خدا
که اتصال به آن بحر باشد این جو را

در آبمذهب عشق و فسانه بین و فسون
میانهٔ ملل این شورش و هیاهو را

مگر صغیر نداند حکایتی جز عشق
که نیست جز سخن عشق بر زبان او را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.