۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱

گر از حبیب طلب میکنی سوای حبیب
برو برو که نیی لایق لقای حبیب

من و هر آنچه که باشد فدای آن عاشق
که کرد غیر حبیب آنچه به فدای حبیب

کسان که محو حبیبند نیستند آگه
نه از جفای حبیب و نه از وفای حبیب

من از حبیب نخواهم جز او وگر خواهم
نخواهم آنچه نباشد در آن رضای حبیب

نمانده غیر دلی بهر من به جا وین هم
نگاه دارمش از آنکه هست جای حبیب

چنان شدم که اگر بودمی دوصد سر و جان
به دوستی قسم افشاندمی به پای حبیب

برو چراغ محبت به دل فروز آنگاه
چو آفتاب ببین روی دلربای حبیب

من آن صغیر که بودم نیم به مردم وداد
حیات تازه مرا لعل جان فزای حبیب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.