هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از درد فراق و جدایی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه فراق، تمام وجودش را فرا گرفته است. او از دوستش می‌خواهد که به وصال برسد تا درد فراق تسکین یابد. شاعر تأکید می‌کند که هیچکس جز فراق، انیس جانش نیست و آرزو می‌کند که روزی دوستش جای فراق را بگیرد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشعار از نظر ادبی پیچیدگی‌هایی دارند که برای مخاطبان با درک ادبی بالاتر مناسب‌تر است.

شمارهٔ ۱۰۴

ز بسکه دیر شد ای دوست انتهای فراقت
برفت از نظرم روز ابتدای فراقت

همین نه من بفراق تو مبتلا شدم و بس
به هر که می نگرم هست مبتلای فراقت

مگر بشر بت وصلم کنی علاج که دیگر
به هیچ به نشود درد بیدوای فراقت

دل حزین نشود هیچگه زیاد تو خالی
انیس جان نبود هیچکس سوای فراقت

کنار من که فراقت نشسته جای تو خواهم
شود دمی که نشینی تو باز جای فراقت

ز من جدا نشود لحظه فراق و چه خوش بود
اگر وفای تو هم بود چون وفای فراقت

فراق هم بفراق تو مبتلاست نداند
صغیر با که دهد شرح ماجرای فراقت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.