۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰

گفتم کمند عشق تو در گردن منست
گفت این کمند خلق جهانرا بگردنست

گفتم ز درد عشق تو کاهیده شد تنم
گفتا میان ما و تو حایل همین تنست

گفتم براه عشق شد آلوده دامنم
گفتا خموش این ره هر پاکدامن است

گفتم ز دوستان تو خواهم نشانه ئی
گفت آنمراست دوستکه با خویش دشمنست

گفتم سخن زار من و خوبان آن کنند
گفت از منست آنچه حلاوت به ار من است

گفتم صغیر خواست ز حسن تو جلوهٔی
گفتا بهر چه مینگرد جلوه من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.