هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، بیانگر درد فراق و اشتیاق به معشوق است. شاعر از دل‌تنگی‌ها و رنج‌های خود می‌گوید و معشوق را به زیبایی‌های طبیعت مانند زلف، غنچه و گل تشبیه می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به مفاهیم عرفانی مانند وحدت وجود و تفسیر دو عالم در یک سخن دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۴۹

آنکس آگه ز پریشانی احوال من است
که چو من بستهٔ آنزلف شکن در شکن است

بار افکند به زلفش دلم از بهر غریب
هرکجا شب بسر دست درآید وطن است

ندهم تاری از آن طره اگر بخشندم
هر قدر مشگ که در کشور چین و ختن است

دهن اوست بسی تنگتر از غنچه ولی
تنگتر از دهن او دل خونین من است

بهوای رخ معشوق و بیاد رخ گل
روز و شب زمزمه کار من و مرغ چمن است

صحبت از کوه کن و قصه ز شیرین مکنید
دور دور من و آن خسرو شیرین دهن است

دیدنش غم برد از دل که بود غبغب او
آب و خط سبزه و رخ معنی وجه حسن است

سخنی گفت بگوش دل من پیر مغان
که دو عالم همه تفسیر بر آن یک سخن است

هر کسی را بکسی چشم‌ام ید است و صغیر
بندهٔ عاطفت شیر خدا بوالحسن است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.