۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷

ای حسن تو بگرفته ز خوبان جهان باج
امروز تویی بر سر خوبان جهان تاج

رخسار تو از حلقهٔ زلف است نمایان
یا عارض احمد بود اندر شب معراج

از تیر حذر باید و مژگان تو تیری است
کانرا دل عشاق تو از جان شود‌ آماج

هر دل که تو در آن ز صفا جلوه نمائی
گردد به طوافش حرم کعبه یک از حاج

سوی تو بود دیدهٔ ما خیل گدایان
تو پادشه عالمی و ما به تو محتاج

هر کس سپرد راهی و پوید به طریقی
ما را نبود غیر ره عشق تو منهاج

دم در نکشم از سخن عشق صغیرا
ور آنکه زنندم به سر دار چو حلاج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.