هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق او را از هر نیاز دیگری بی‌نیاز کرده است. او از خطرات و سختی‌های راه عشق نمی‌هراسد و معتقد است که عشق او را جاودانه کرده است. همچنین، شاعر به ستایش معشوق و زیبایی‌های او پرداخته و از دنیا و مادیات روی گردانده است. در پایان، او به فناپذیری انسان و بی‌ثباتی دنیا اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از اشارات به مفاهیم مانند مرگ و فنا ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۶۸

ببزم دل چو برافروختم ز عشق سراج
دگر به مشعل خورشید نیستم محتاج

چو در سفینهٔ عشقم چه باک از این دارم
که بحر حادثه از چار سو بود مواج

ببوسه ای ز لبش زندهٔ ابد گشتم
دهید مژده که جستم بدرد مرگ علاج

ندانم از تو چه اندر سر ا ست مردم را
که دیده در بر تیر تو می‌کنند آماج

بماه روی تو نازم که سیم و زر شب و روز
طبق طبق ز مه و مهر می‌ستاند باج

من از دو کون به میخانه روی آوردم
کجا روم گر از این درگهم کنند اخراج

نهم کلاه نمد کج بشکر درویشی
که شاه هیچ بجز دردسر ندید از تاج

صغیر هستی خود داد از آن بباد فنا
که دید عاقبتش می‌کند اجل تاراج
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.