۱۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۹

بندهٔ پادشهی باش که درویش بود
پا بدنیا زده و عاقبت اندیش بود

نیست هرگز خبری پیش ز خود باخبران
کانکه دارد خبری بی خبر از خویش بود

گر خدا می‌طلبی از دل درویش طلب
بخدا عرش الهی دل درویش بود

پس از این راست رو و پیش رو قافله باش
راست رو در همه جا از همه کس پیش بود

پیش بدگو منشین تا نشوی رنجه از او
روش و عادت کژدم زدن نیش بود

چه ستمها که ز بوجهل رسید احمد(ص) را
خویش را دشمن نزدیک همان خویش بود

اهل هر کیش که هستی ز من این نکته شنو
کان پسندیدهٔ هر ملت و هر کیش بود

مکن آزار دل خلق که سنجیده صغیر
این گناهی است که از هر گنهی بیش بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.