هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از هفت بیت تشکیل شده که در آن شاعر از عشق و دلدادگی به معشوق و جدایی از دنیای مادی سخن می‌گوید. او از تبدیل شدن به گدای درگاه معشوق، دیوانگی ناشی از عشق، و رسیدن به گنج غم معشوق می‌سراید. همچنین، شاعر به بی‌اعتنایی به زر و سیم و رسیدن به گوهر یکدانه در ازل اشاره می‌کند و در نهایت، مستی و خرابی ناشی از عشق را توصیف می‌نماید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌های پیچیده و اشاره به دیوانگی و مستی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. این محتوا更适合 افرادی که دارای درک ادبی و عاطفی بالاتری هستند.

شمارهٔ ۳۰۶

سر و جان داده گدای در میخانه شدیم
رایگان لایق این منصب شاهانه شدیم

یار در خانه دل بود و نمیدانستیم
شکرلله که کنون محرم این خانه شدیم

عجبی نیست که بیگانه شویم از همه خلق
ما که از خویش بسودای تو بیگانه شدیم

سنک طفلان بسر خویش خریدیم آنروز
کز غم زلف چو زنجیر تو دیوانه شدیم

یافت چون گنج غمت جای بدل ز ابر مژه
آنقدر سیل فرو ریخت که ویرانه شدیم

منعما ناز فرما ز زر و سیم که ما
در ازل مخزن آن گوهر یکدانه شدیم

هر که را مینگرم مست و خرابست صغیر
ما در این شهر به مستی ز چه افسانه شدیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.