۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۶

چرا همیشه نه پیچان چو تار موی تو باشم
که همچو موی در آتش ز طبع و خوی تو باشم

به عیش پا زده‌ام تا غم تو گشته نصیبم
ز خویش گم شده‌ام بس بجستجوی تو باشم

کسان ز فتنه گریزند و من برغم سلامت
همیشه در طلب چشم فتنه جوی تو باشم

مرا به کشمکش کفر و دین چه کار که دایم
خیال موی تو دارم بفکر روی تو باشم

بگفتیم بسر آیی بوقت مرک طبیبا
اجل رسیده و اکنون در آرزوی تو باشم

ز هر دیار ملول و هوای کوی تو دارم
ز هر حدیث خموش و بگفتگوی تو باشم

ز شوق جنت و خوف جحیم فارغم‌اما
در اشتیاق بهشت رخ نکوی تو باشم

در آنمقام که هر کس مقام خویش نماید
مرا بس اینکه سگی از سگان کوی تو باشم

کجا غم دلم از سیر گل علاج پذیرد
که چون صغیر گرفتار رنگ و بوی تو باشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.