هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زبان عاشقی بیان می‌شود که با وجود نزدیکی به معشوق، همچنان در فراق و درد عشق می‌سوزد. شاعر از دیوانگی و مستی عشق سخن می‌گوید و خود را درگیر عشقی بی‌پایان می‌داند. او از زهد و تقوا دوری می‌جوید و در میخانه عشق به وجد آمده است. همچنین، شاعر از بی‌خویشی و بیگانگی از خود در راه معشوق سخن می‌گوید و به دنبال گنجی در ویرانه دل است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عرفانی و عاشقانه عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مستی و بی‌خویشی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۳۳۶

ای عجب ما خسته جان از فرقت جانانه‌ایم
با وجود اینکه با جانانه در یک خانه‌ایم

خویش را بدنام کردیم و به بدنامی خوشیم
عاقلان از ما بپرهیزید ما دیوانه‌ایم

هر کسی را کسوت عریانی از حق کی رسد
ما گدایان در خور این خلعت شاهانه‌ایم

زاهدا محراب و مسجد بر تو ارزانی که ما
روز و شب مست و خراب افتاده در میخانه‌ایم

در ازل خوردیم یک پیمانه از مینای عشق
تا ابد در وجد و حالت از همان پیمانه‌ایم

پیش شمع روی جانان جان نبازیم از چه رو
ما مگر در عشق‌بازی کمتر از پروانه‌ایم

هر چه میخواهی بکن ای آشنا با ما که ما
تا گرفتار توایم از خویشتن بیگانه‌ایم

گنج در ویرانهٔ دل جسته‌ایم وزین سبب
روز وشب در کنجکاوی اندر این ویرانه‌ایم

تا بچنگ آریم آنزلف پریشان چون صغیر
با صبا در کشمکش گاه و گهی با شانه‌ایم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.