هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر عشق عمیق شاعر به معشوق و دیدارهای معنوی اوست. شاعر با وجود دشواری‌ها، عشق را آسان می‌بیند و هر چیزی را در پرتو این عشق تفسیر می‌کند. او از هجران و وصل می‌گوید و عشق را بالاتر از هر صلاح و ایمان می‌داند. در نهایت، شاعر درگاه معشوق را قبله‌گاه جان خود می‌خواند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۳۴۰

داده‌ام جان رو نما تا روی جانان دیده‌ام
گرچه دشوار است دیدارش من آسان دیده‌ام

خار میآید گل و سنبل بچشمم از دمی
کان رخ گلگون و آن زلف پریشان دیده‌ام

کی شود یارب شب وصل آید و من با حبیب
بازگویم آنچه درایام هجران دیده‌ام

دل ز زلفش برنمیگیرم من ای زاهد برو
گر تو آنرا کفر دیدستی من ایمان دیده‌ام

هر کسی دیده است در کاری صلاح خویشتن
من صلاح خویش را در عشق جانان دیده‌ام

سخت و سستی چون دل و عهدش ندارم در نظر
منکه سخت و سست عالمرا فراوان دیده‌ام

ز آه و افغان دم مبند ایدل که من در کار خود
هر گشایش دیده‌ام از آه و افغان دیده‌ام

خضر از آب بقا هرگز ندیده است آنچه را
من ز خاک درگه شاه خراسان دیده‌ام

چون صغیر از درگهش هرگز نخواهم روی تافت
زانکه این درگاه را من قبله جان دیده‌ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.