هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از حافظ، بیانگر عشق و وارستگی از تعلقات دنیوی و رسیدن به حقیقت وجودی از طریق عشق الهی است. شاعر از رهایی از قید و بندهای ظاهری و پیوستن به معشوق حقیقی سخن می‌گوید و این سفر روحانی را با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند گل، زلف، و دام توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوان تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۳۹

چون گل روی ترا در خور دیدار شدیم
نیست باک ار ببر خلق جهان خوار شدیم

تا سر زلف گره گیر تو افتاد بدست
فارغ از کشمکش سبحه و زنار شدیم

بدو صد دام فتادیم و پریدیم ولی
آخرالامر بدام تو گرفتار شدیم

در ره عشق تو جز خویش ندیدیم حجاب
چون گذشتیم ز خود از تو خبردار شدیم

ما تو بودیم و تو ما ما و تو پنداری بود
شکرلله بدر از پرده پندار شدیم

شد کهن قصهٔ منصور بگو مفتی را
قصد ما کن که مهیای سر دار شدیم

غیرت عشق چنان غیر برانداخت که ما
همه جا محو تماشای رخ یار شدیم

ندهی تا به بها سر ندهندت سری
ما بدادیم سر و محرم اسرار شدیم

فخر داریم بشاهان جهان تا چو صغر
بندهٔ شاه نجف حیدر کرار شدیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.