هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر عشق و ستایش بی‌حد شاعر به معشوق است. شاعر از خاک پای معشوق به عنوان سرمه چشم اهل نظر یاد می‌کند و جان عاشقان را فدای او می‌داند. او معشوق را آفتاب جهانتاب و جان خود را ذره‌ای رقصان در هوای او توصیف می‌کند. شاعر بهشت را در لقای معشوق می‌داند و از زاهدانی که بهشت و حور را می‌خواهند، فاصله می‌گیرد. او آرزو می‌کند که معشوق به او نظر کند و حتی مردگان را با سخنان جانفزای او زنده می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مضامین عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری و عشق بی‌حد ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۶۷

ای کحل چشم اهل نظر خاک پای تو
وی جان عاشقان همه یکسر فدای تو

آندم که پرده افکنی از روی خود بود
نقد روان زنده دلان رونمای تو

ای خاک بر سری که نشد خاک درگهت
ای وای بر دلی که نشد مبتلای تو

هستی تو آفتاب جهانتاب و جان ما
باشد چو ذره رقص‌کنان در هوای تو

زاهد در آرزوی بهشت است و وصل حور
ما را همین بس است بهشت لقای تو

بندم دو دیده چون تو بچشمم نهی قدم
تا ننگرند مدعیان نقش پای تو

عالم برای من بود و من برای دل
باز آی ای کسی که بود دل برای تو

یابد ز نو حیات و برآرد سر از لحد
گر مرده بشنود سخن جانفزای تو

گر من‌ امید لطف تو دارم بعید نیست
سلطانی و نظر بتو دارد گدای تو

با آنکه گل بلطف و صفا شهره شد بود
کمتر ز خار در بر لطف و صفای تو

ای سرو چون بباغ روی دارد آرزو
کاید صغیر سایه‌صفت در قفای تو
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.