۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۸

بیچارهٔی که نیست بجز حق پناه او
آن کن که به شود ز تو حال تباه او

از خود مساز رنجه را کسی که سوی تو
گردد رها ز شصت خدا تیر آه او

بیداد گر هلاک شد و ماند برقرار
بیدادکش که بود خدا دادخواه او

چه کند ظالمی بره و خود در آن فتاد
زان پیشتر که دیگری افتد بچاه او

خواهی گواه مسکنت از مفلس حزین
رخسار زرد و دیدهٔ پرخون گواه او

تنها زبان وسیله برای سئوال نیست
بس کن که صد سئوال بود در نگاه او

بس بینوا صغیر که شد چشم او سپید
فکری کسی نکرد بروز سیاه او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.