۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۰

ای مه ز مهر اگر نظری سوی ما کنی
کام دل شکسته ما را روا کنی

آموختت که این روش دلبری که رخ
بنمائی و بری دل و ترک وفا کنی

هر کس فزوتر از همه شد مبتلای تو
بر او فزونتر از همه جور و جفا کنی

بر آنکه منع عشق تو از من همی کند
بنمای روی تا چو منش مبتلا کنی

چشمت به پشت پرده خورد خون مردمان
فریاد از دمی که ز رخ پرده واکنی

آزادی دو کون بود در کمند تو
روزی مباد آنکه اسیران رها کنی

گاهی ز راه دیده کشی رخت خود بدل
گاهی ز دل برآئی و در دیده حا کنی

ای دیده از صغیر چه خواهی که پیش خلق
راز نهان او همه جا برملا کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.