هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زبان دانایی سخن می‌گوید که پدری با پسرش دربارهٔ ارزش‌های اخلاقی و زندگی صحبت می‌کند. پدر به پسر توصیه می‌کند که راستگو و درستکار باشد، مانند ماهی که آب زلال می‌خورد نه مانند خرچنگ که آب گل‌آلود را از راه کج می‌خورد. همچنین، به او یادآوری می‌کند که در نهایت همه به یک سرنوشت مشترک می‌رسند و مال و مقام دنیوی ارزشی ندارد. پدر از پسر می‌خواهد که برای سفر آخرت توشه بردارد و غافل از مرگ نباشد. در پایان، به او توصیه می‌کند که با خداوند کار خود را بسپارد و از سرنوشت نمرود و ابراهیم درس بگیرد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، بحث دربارهٔ مرگ و آخرت ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا نگران‌کننده باشد.

شمارهٔ ۴۱۳

گفت دانا پدری با پسر از آگاهی
آن بیابی که برای دگران میخواهی

راست رو باش چو ماهی که خوری آب زلال
نه چو خرچنگ خوری آب گل از کجراهی

آخر کار اگر چاره نباشد جز مرک
ای برادر چه گدائی و چه شاهنشاهی

عاقبت منزل تو قطعه زمینی است اگر
قاف تا قاف بگیری و ز مه تا ماهی

دست و پا جمع کن و توشهٔ راهی بردار
غافل این قافله رحلت بودش ناگاهی

کی بفردای قیامت شودت قدر بلند
تو که در حق خود‌ام روز کنی کوتاهی

با خدا کار خود انداز مگر نشنیدی
نار نمرودی و گلزار خلیل اللهی

مرگ را وقت چه سالست و چه ماهست و چه روز
هیچکس را بجهان نیست از آن آگاهی

بتو گفتند صغیرا که بدین راه برو
تو بدان راه روی هست مگر دلخواهی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.