۱۱۴ بار خوانده شده
تو مرغ گلشن قدسی نه در خور قفسی
قفسشکن که به گلزار قدس بازرسی
تو را که بر سر طوبی است آشیان آخر
در این چمن ز چه پابست مشت خاروخسی
اگر شه زمنی یا گدای گوشهنشین
دمی که مرگ درآید نگویدت چه کسی
ز پادشاه توانا به وقت لهو و لعب
نترسی و متزلزل ز ناتوان عسسی
رسید مرکب چوب و ز تازیانهٔ آز
تو روز و شب به تکاپو چو تندرو فرسی
صغیر در پی لذات دنیوی تا کی
همی دو دست به سر میزنی مگر مگسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
قفسشکن که به گلزار قدس بازرسی
تو را که بر سر طوبی است آشیان آخر
در این چمن ز چه پابست مشت خاروخسی
اگر شه زمنی یا گدای گوشهنشین
دمی که مرگ درآید نگویدت چه کسی
ز پادشاه توانا به وقت لهو و لعب
نترسی و متزلزل ز ناتوان عسسی
رسید مرکب چوب و ز تازیانهٔ آز
تو روز و شب به تکاپو چو تندرو فرسی
صغیر در پی لذات دنیوی تا کی
همی دو دست به سر میزنی مگر مگسی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.