هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از خوابی رمزآلود میگوید که در آن پیرزنی را میبیند که در لگنی لباس میشوید و کف از لگن فرومیریزد. حبابهای کف زیر نور آفتاب رنگارنگ میشوند و کودکانی فریب خورده، آنها را گوهر میپندارند و برای به دست آوردنشان به جان هم میافتند. معبر خواب را تعبیر میکند: لگن،象征 دنیای وارونه است، پیرزن نماد دنیای فریبنده، کف نشانهی ناپایداری دنیا و کودکان نماد مردمانی هستند که برای مال دنیا به جان هم میافتند. شاعر از خونریزیها و جنگهای بیهودهی انسانها در طول تاریخ و به ویژه در عصر حاضر گلایه میکند و آرزو میکند کسی صدای او را بشنود و این پیام را به جهانیان برساند که جنگ و نفرت جز حسرت و اندوه حاصلی ندارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، نقد اجتماعی و اشاره به جنگ و خونریزی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد.
شمارهٔ ۸ - رؤیای صادقه
دوش مرا خواب به چشم پر آب
گشت هجوم آور و دیدم بخواب
در لگنی جامه یکی پیرزن
شست و فروریخت کف از آن لگن
بر سر کف خواست هزاران حباب
تافت بر آن شعشعهٔ آفتاب
جلوه همی کرد چه بستان ورد
سرخ و بنفش آبی واسپید و زرد
کودک چندی هم از آن پیرزال
کف ز طمع کرده جواهر خیال
بهر خیالی به هم آویختند
خون هم آن بیخردان ریختند
دیده از آن خواب نمودم چوباز
باب تحیر به رخم شد فراز
زود شدم پیش معبر دوان
کیفیت خواب نمودم بیان
گفت مگو خواب که بیداریست
دیدن این خواب ز هشیاریست
آن لگن است این فلک واژگون
پیرزن این دنیی مکار دون
جامهٔ وی کهنگی او که او
نو کندش دمبدم از شستشو
فیض الهی بود آن آفتاب
کامده هر ذره از آن کامیاب
کف بود اسباب جهان سر بسر
کان بدو صد رنک شود جلوهگر
اهل جهانند همان کودکان
دیده کف و کرده جواهر گمان
بهر کفی فتنه همی سر کنند
سعی به اعدام برادر کنند
وا اسفا نیست کس انباز من
کافکند آواز در آواز من
تا که بگوئیم به بانگ بلند
کی بشر این نوع کشی تا بچند
کاش صبا گفتی از این خسته جان
با دول و با ملل این جهان
کان همه خود بینی و گردن کشی
وان همه خونریزی و آدمکشی
کز ملل پیش در این روزگار
خامه همی گشت وقایع نگار
وین همه در عصر کنون دمبدم
جنگ و جدل در عرب و در عجم
خاصه وقوع جدل بیبدل
جنگ شگفت آور بینالملل
ویژه در این دور که در بحر و بر
جبههٔ جنگ آمده زیر و زبر
حاصلش آمد چه بکف بالمآل
غیر بشر کشتن و تضییع مال
گیرم از اینگونه نزاع و جدل
ملک جهان شد به یکی مستقل
آن یکی آخر چه برد زیر خاک
جز دل پرحسرت اندوهناک
یارب اثر ده به بیان صغیر
باز کن از لطف زبان صغیر
تا کند از نوع پرستی سخن
تازه کند رسم جهان کهن
گشت هجوم آور و دیدم بخواب
در لگنی جامه یکی پیرزن
شست و فروریخت کف از آن لگن
بر سر کف خواست هزاران حباب
تافت بر آن شعشعهٔ آفتاب
جلوه همی کرد چه بستان ورد
سرخ و بنفش آبی واسپید و زرد
کودک چندی هم از آن پیرزال
کف ز طمع کرده جواهر خیال
بهر خیالی به هم آویختند
خون هم آن بیخردان ریختند
دیده از آن خواب نمودم چوباز
باب تحیر به رخم شد فراز
زود شدم پیش معبر دوان
کیفیت خواب نمودم بیان
گفت مگو خواب که بیداریست
دیدن این خواب ز هشیاریست
آن لگن است این فلک واژگون
پیرزن این دنیی مکار دون
جامهٔ وی کهنگی او که او
نو کندش دمبدم از شستشو
فیض الهی بود آن آفتاب
کامده هر ذره از آن کامیاب
کف بود اسباب جهان سر بسر
کان بدو صد رنک شود جلوهگر
اهل جهانند همان کودکان
دیده کف و کرده جواهر گمان
بهر کفی فتنه همی سر کنند
سعی به اعدام برادر کنند
وا اسفا نیست کس انباز من
کافکند آواز در آواز من
تا که بگوئیم به بانگ بلند
کی بشر این نوع کشی تا بچند
کاش صبا گفتی از این خسته جان
با دول و با ملل این جهان
کان همه خود بینی و گردن کشی
وان همه خونریزی و آدمکشی
کز ملل پیش در این روزگار
خامه همی گشت وقایع نگار
وین همه در عصر کنون دمبدم
جنگ و جدل در عرب و در عجم
خاصه وقوع جدل بیبدل
جنگ شگفت آور بینالملل
ویژه در این دور که در بحر و بر
جبههٔ جنگ آمده زیر و زبر
حاصلش آمد چه بکف بالمآل
غیر بشر کشتن و تضییع مال
گیرم از اینگونه نزاع و جدل
ملک جهان شد به یکی مستقل
آن یکی آخر چه برد زیر خاک
جز دل پرحسرت اندوهناک
یارب اثر ده به بیان صغیر
باز کن از لطف زبان صغیر
تا کند از نوع پرستی سخن
تازه کند رسم جهان کهن
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷ - آیت کبری
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹ - نسخه کیمیا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.