هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد جدایی و بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند و از دل خود می‌خواهد که به حال او رحم کند. او همچنین از بی‌دست و پایی و ناامیدی خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که معشوق با رندی و مستی‌اش او را فریب داده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل موضوعات عاطفی عمیق مانند جدایی، بی‌وفایی و ناامیدی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، استفاده از مفاهیمی مانند رندی و مستی نیاز به درک بالاتری از روابط انسانی دارد.

شمارهٔ ۱۴

زبس که سوخته داغ جدایی تو مرا
فسرده ساخته در آشنایی تو مرا

چنین که گرم وفای توام، عجب دانم
که ناامید کند بی وفایی تو مرا

فتادی ای دل وحشی به دست سنگدلی
برو که نیست امید رهایی تو مرا

دلا در آتش هجران به حال من رحمی
که سوخت جان ز محبت فزایی تو مرا

دلا به عجز چو در دست و پای او افتی
خجالت است ز بی دست و پایی تو مرا

ترا به رندی و مستی شناختم میلی
کجا فریب دهد پارسایی تو مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.