۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰

صف شکن ترک مرا بر سر مرکب نگرید
صف مژگان به خونریز مرتّب نگرید

ای غریبان، به فریب نگهش دل مدهید
خلق شهری همه در ناله یارب نگرید

تا ز آزادی آن طفل رساند خبری
قاصد اشک مرا در ره مکتب نگرید

من به خوناب جگر خوردن و در بزم رقیب
دم‌به‌دم بر لب او جام لبالب نگرید

روز بختم ز شب هجر بسی تیره‌تر است
با چنین تیرگی روز سیه، شب نگرید

من که آسوده ز بیهوشی دوشین بودم
بی‌قرار امشبم از بیخودی تب نگرید

میلی از کفر سر زلب بتی می‌لافد
با همه مشرب ازو دعوی مذهب نگرید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.