هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دیوانگی ناشی از آن سخن میگوید. او از غم معشوق لذت میبرد و خود را بیگانه از همه و افسانهای در دیوانگی میداند. آرزوی وصل ندارد، چرا که از می عشق لبریز شده است. همچنین، از درد فراق و خنجر معشوق بیخبر است، زیرا در وضعیتی یتیمانه و بیهوش افتاده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و غمانگیز است که درک آن به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارههایی مانند 'خنجر زدن' و 'یتیمانه' ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
شمارهٔ ۲۲۵
آگه از لذت غم تا من دیوانه شدم
آشنا با غم او، وز همه بیگانه شدم
تا کسی منع من از رفتن کویش نکند
شادمانم که به دیوانگی افسانه شدم
جا ندارد به دلم آرزوی وصل دگر
که لبالب ز می عشق چو پیمانه شدم
نشدم با خبر از لذت خنجر زدنش
بس که بیهوش ازان وضع یتیمانه شدم
آشنا با غم او، وز همه بیگانه شدم
تا کسی منع من از رفتن کویش نکند
شادمانم که به دیوانگی افسانه شدم
جا ندارد به دلم آرزوی وصل دگر
که لبالب ز می عشق چو پیمانه شدم
نشدم با خبر از لذت خنجر زدنش
بس که بیهوش ازان وضع یتیمانه شدم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.