هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل از عشق و محبت به معشوقی بیحجاب و شوخ سخن میگوید که مانند آفتاب، او را به سایهای تبدیل کرده است. او از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود میگوید و اشاره میکند که حتی تاریکی شب نیز به دلیل ارتباط با زلف معشوق، بر او تأثیری ندارد. شاعر همچنین از درد فراق و نبود معشوق شکایت کرده و بیان میکند که دیگران قدر عشق و محبت را نمیدانند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی است که درک کامل آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۸۳
نشاند پیش خود آن شوخ بی حجاب مرا
چو سایه همدم خود کرد آفتاب مرا
ازین جهت که به زلف تو نسبتی دارد
نرفت تیرگی شب به ماهتاب مرا
به آتش افکند از خوردن شراب مرا
اگر شراب خورد، می کند کباب مرا
ساقی علاج تشنگی ما نمی کند
در ساغر سپهر دهد گر شراب را
گر چشم دل، خیال تو بیند، مرا چه سود
نتوان به دیده دگری دید خواب را
ابنای جنس، قدر ندارند پیش هم
بر روی گل کسی نفشاند گلاب را
چو سایه همدم خود کرد آفتاب مرا
ازین جهت که به زلف تو نسبتی دارد
نرفت تیرگی شب به ماهتاب مرا
به آتش افکند از خوردن شراب مرا
اگر شراب خورد، می کند کباب مرا
ساقی علاج تشنگی ما نمی کند
در ساغر سپهر دهد گر شراب را
گر چشم دل، خیال تو بیند، مرا چه سود
نتوان به دیده دگری دید خواب را
ابنای جنس، قدر ندارند پیش هم
بر روی گل کسی نفشاند گلاب را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.