هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از ناتوانی در حفظ عشق و آرامش سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که هرچه تلاش می‌کند، نمی‌تواند معشوق را به دام بیاورد یا از او آرامش بگیرد. همچنین، از دوری و هجران معشوق و ناتوانی در دریافت پیام‌هایش گلایه می‌کند. شاعر به می‌نوشی و مستی نیز اشاره می‌کند، اما حتی در آن حالت نیز آرامش نمی‌یابد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به می‌نوشی و مستی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۷۸

بوسه در آغوش ازان خودکام نتوانم گرفت
صید خود را درمیان دام نتوانم گرفت

بس که بی آرام گشتم از رمیدنهای او
رام چون گردد به من، آرام نتوانم گرفت

گر چنین خواهم به دام برگ ریز هجر ماند
از کف قاصد، گل پیغام نتوانم گرفت

چند بر ساقی کند شوقم گرفت بیش و کم؟
مستیی خواهم که دیگر جام نتوانم گرفت

بس که دورم همچو مغرب زان بت مشرق جبین
صبح اگر ساغر دهد، تا شام نتوانم گرفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.