۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۶

شب در آغوش نظر بود سراپای تنش
پیرهن بافتم از تار نگه بر بدنش

کربلایی ست لب خشک صدف را غربت
گوشمال عجبی داد جلای وطنش

می کند باد صبا اطلس گل پای انداز
صوت بلبل چو کند مایل سیر چمنش

می زند موج صفا بس که ز هر سو بدنش
بهتر از خانه آیینه بود پیرهنش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.