هوش مصنوعی:
شاعر در این ابیات از درد فراموش شدن سخنانش به دلیل سکوت و خموشی میگوید. او از دوری معشوق و رنج ناشی از آن سخن میگوید و احساس میکند که حتی کوچکترین آسیب نیز میتواند او را از پا درآورد. همچنین، او از غربت و دلتنگی برای وطن مینویسد و اشاره میکند که هر غباری از خاک وطنش، خاطراتی را در دلش زنده میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی مانند عشق، غربت و رنج است که درک آنها برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است برای آنها سنگین باشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و احساسات شدید، مناسب مخاطبان با درک ادبی بالاتر است.
شمارهٔ ۵۱۸
شد فراموش ز تکرار خموشی سخنم
تخته مشق سکوت است زبان در دهنم
بس که بی روی تو دارم سر خونریزی خود
می شوم کشته، اگر تیغ کشد موی تنم!
ز آب غربت به سر راه نشاطم گل شد
هر غباری که به دل بود ز خاک وطنم
تخته مشق سکوت است زبان در دهنم
بس که بی روی تو دارم سر خونریزی خود
می شوم کشته، اگر تیغ کشد موی تنم!
ز آب غربت به سر راه نشاطم گل شد
هر غباری که به دل بود ز خاک وطنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.