۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۸

شد فراموش ز تکرار خموشی سخنم
تخته مشق سکوت است زبان در دهنم

بس که بی روی تو دارم سر خونریزی خود
می شوم کشته، اگر تیغ کشد موی تنم!

ز آب غربت به سر راه نشاطم گل شد
هر غباری که به دل بود ز خاک وطنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.