۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۷

تا تیر در کمان بود، رنگ نشان ندیدم
چون شد نشانه پیدا، تیر و کمان ندیدم

صد ره نظاره کردم بر هر درخت این باغ
یک مرغ شادمانی، در آشیان ندیدم

گل چین ز جبهه می ریخت، غنچه گره ز ابرو
برگ شکفته رویی از این و آن ندیدم

در عشق صرف کردم این عمر بی بها را
غیر از بهانه جویی از گلرخان ندیدم

گفتی که می رود آب در جویبار قسمت
من غیر رود گریه، آب روان ندیدم

ظلمات قسمتم کرد همسفره سکندر
او بوی آب نشنید، من روی نان ندیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.