۱۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰۳

در آتشم فکند که بی دود و دم نشین
غم بر دلم گماشت که رو بی الم نشین

حکم قضا رسید که با وسعت سپهر
در تنگنا همیشه چو نال قلم نشین

فریاد می کند جرس کاروان چرخ
کز شهر عیش بگذر و در دشت غم نشین

مهمان روزگار چو گشتم، نصیب گفت
در آستان خانه چو نقش قدم نشین

قسمت اشاره کرد که در چارسوی دهر
بسیار کش جفا و ستم، لیک کم نشین

دوران زبان گشود که از نقد عافیت
دست تهی چو مردم صاحب کرم نشین

گفتم که جای نیست برای نشستنم
ایام گفت در ته تیغ ستم نشین

طغرا، چو نقش زندگی ات بد نشسته است
بهر نجات، بر سر راه عدم نشین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.