۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱

در مذهب ما هر چه بجز دوست حرامست
گر خود همه ذوق طلب اوست حرامست

لاف چمن‌آرایی غم بلبل ما را
بی‌ناله به تن گر همه یک موست حرامست

نظاره هر دیده که پرورده به خون نیست
ز آن دیده تماشای رخ دوست حرامست

بر شیفته تابش خورشید محبت
گر سایه آن قامت دلجوست حرامست

پیمان‌شکنان را سر ما نیست که بر ما
گر خود شکن طره گیسوست حرامست

کو دیر که در صومعه زشت‌پرستان
دیدیم هر آن جنس که نیکوست حرامست

با دوست به یک پوست نگنجیم فصیحی
وین طرفه که بی دوست به تن پوست حرامست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.